کودک هفت روزه من
دخمل ناز من! تو با لبخندای دلبرونه ت دل همه مونو بردی! با این که از همون روز اول در مقابل دوربین عکاسی لبخند زده بودی اما هرچی بیشتر گذشت لبخنداتم شیرین تر شدن! عشق مامانی! فدای خنده هات بشم! تو به من عادت کردی اما من هنوزم برای نگه داری از تو به کمک مامان جون و بقیه نیاز دارم! خاله مرضیه که همسایه ی ما بود داره از این جا اثاث کشی می کنه و می ره یه جای دیگه. خونه ی نو مبارک خاله یی...! مامان جون هم این روزا دو جا دل مشغولی داره. از یه طرف مجبوره کنار من باشه و از تو مراقبت کنه و از یه طرف نگران خاله مرضیه ست که داره از پیشمون می ره و از ما دور می شه! آخه ما و مامان جونینا و خاله مرضینا و دایی مهدینا هممون توی یه آپارتمان دور هم ز...