زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
نورانورا، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

موهبت

کودک پنج روزه من

1392/11/9 8:24
نویسنده : قلب تپنده
313 بازدید
اشتراک گذاری

من همیشه معتقد بودم که عشق به معنای نیازه و عاشق یه جورایی نیازمنده؛ نیازمند معشوق! و بر این باور بودم که نیازِ یه نوزاد به مادرش یک نوع عشق ورزیدنه! یعنی این نوزاده که اول به مادرش عشق می ورزه و بعداً مادرش به اون عشق می ورزه! چون این نوزاده که اول به مامانش نیاز داره و با عطش و نیازمندی از لحظه ی اول در جستجوی مامانشه و در کنار اون احساس آرامش حقیقی رو پیدا می کنه و به غیر مادرش کسی رو نمی شناسه (چیزی شبیه عشق و در واقع خود عشق!). بعد مادر کم کم با انس گرفتن با نوزاد بهش علاقه مند می شه و وابسته می شه و بعدشم نیازمند به نوزادش می شه!

وقتی تو توی شکمم بودی همیشه احساس می کردم موجودی که تو شکممه سراسر وجودش به من وابسته است و بدنش از بدن من تغذیه می کنه و شخصیت و روحیه ش وابسته به روحیات منه. به خاطر همین نیازمندی بود که فکر می کردم از همین حالا داری به من عشق می ورزی بدون این که خودتم بفهمی! (راه عشق همیشه از راه عقل و فهم سواست!)

منم از همون موقع عاشقت شدم و نه ماه بی صبرانه انتظار وصالتو کشیدم تا بالاخره این انتظار سر اومد...

به دامانم خوش آمدی فرشته ی آسمانی...!

به آغوشم خوش اومدی گلکم!

 

  

حالا تو به من و بابای مهربونت تعلق داری و ما کم کم یاد می گیریم که چطور می شه مادر و پدر بود! و تو هم می فهمی که ما به تو تعلق داریم و همیشه در کنارت خواهیم بود...

امروز یعنی نهم بهمن ماه سال نود و دو، تو و من و خاله مرضیه برای انجام تست غربال گری به بهداری مرکزی رفتیم. دایی علیِ من هم که بهورزه اون جا بود و تو رو به همکاراش معرفی کرد. خانم دکتر یه سوزن کوچیک به پاشنه ی پات زد و سه قطره خون از پای هستی من چکید روی کاغذ آزمایش. اما تو بر خلاف انتظارم خیلی گریه نکردی! فقط اولش یه کم ناله کردی و خیلی زود ساکت شدی و مث فرشته های کنجکاو کوچولو همش به این ور و اون ور نگاه می کردی! آخه این اولین بار بود که بعد از رفتن به خونه، اومده بودی بیرون! طفلک معصوم من.....! قربونت بشم الهیییییییییییییییی...

راستی دست دایی علی جون هم درد نکنه!

شب وقتی خواستم لباساتو عوض کنم متوجه شدم نی نی ناز به یه جاهایی از بدنش حساسه! الهی فدات بشم نی نی من قلقلکیه و من تازه اینو فهمیدم! وقتی دستم به پهلوها و رون پاهات می خورد سریع خودتو تکون می دادی و بدن کوچولو و نازت مور مور می شد. خدایا چقدر این دخملی نازه! ممنونم خدا!

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به موهبت می باشد