کودک دو روزه ی من
زهرای نازنین من! تو زیاد گرسنه می شدی و من هنوز شیر زیادی نداشتم. برای همین وقت زیادی رو برای شیر دادن بهت صرف می کردم تا خوب سیر شی. موقع شیر خوردن سرتو بالا می گرفتی و به من نگاه می کردی. با این که اولش یه کم شگفت زده می شدم و ذوق زیادی می کردم اما کم کم به نگاهای زیبات داشتم عادت می کردم. مردمک چشمات به هرسو می چرخید و وقتی نگات به لبخند روی لبای من می افتاد عکس العمل نشون می دادی و یه لبخند سریع و گذرا می زدی و دوباره مشغول شیر خوردن می شدی. این واقعاً تماشایی بود!
الهی فدات بشم عسل من!
زهرا بغل خاله مرضیه
زهرا توی اتاقش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی