زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
نورانورا، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

موهبت

شیرین کاری های 21ماهگی

کم کم دارم مقدار شیردهی رو کم می کنم تا به تدریج شما رو از شیر بگیرم. در عوض غذای بیشتری همراه مکمل غذایی «ویتان» بهت می دم. شب ها بعد از خوردن ویتان، با مسواک انگشتی دندونای ناز و کوچولوتو مسواک می کنم. دیگه تو روشویی نمی شورمت! چون می تونی تو دستشویی رو دوپا بشینی و صبر کنی تا من بشورمت! کارم این جوری خیلی راحت تره! پوشکت هم یه سایز بزرگ تر شده و سایز 5 مولفیکس می بندم. حالا می تونی جملات سه کلمه ای بگی. من و بابایی خیلی خوششششحالیم!!! وقتی خیلی کوچیک تر بودی با لمس بخاری و لیوان چای، مفهوم گرما رو درک کرده بودی، حالا هم با لمس آب سرد و یا احساس سوز سرمای هوا، مفهوم سرما رو درک کردی. تا در خونه باز می شه   یا وقت...
20 آبان 1394

شیرین کاری های بیست ماهگی

این ماه شیرین تر از قبل! وقتی صبح ها برات سیب زمینی خلالی سرخ می کنم، ظرفت رو برمی داری می ری جلوی تلویزیون شروع می کنی به خوردن. وقتی تموم می شه دوباره میای آشپزخونه و ظرفتو می گیری جلوی من و می گی: «بیز» یعنی: «بریز». بابایی همیشه برات چی پلت می خره و عصرها من به شما می دم. وقتی توی خیابون از جلوی سوپرمارکت رد می شیم اشاره می کنی به چی پلت ها و می گی «می خوام!» یه شعر من درآوردی داری که همیشه می خونی: «ماشـــــالّا ماشـــــالّا شی شـــــده؟ شی شـــــده؟» من نمی دونستم این ماشالّا رو از کجا یاد گرفتی. تا این که یادم اومد روز جهانی کودک از شهرداری تهران به بابا زنگ زدن و گفتن: &laqu...
20 شهريور 1394

شیرین کاری های نوزده ماهگی

سلام دخمل نازم! شما دیگه جملات تقریباً کاملی رو ادا می کنی مثل: مامانیو بوس دُنَم(کنم) باباییَم بوس دُنَم مامانی منه  (اشاره به من) پاشوو بِییم  -  پاشوو بیشینَم(یعنی میخوام جای تو بشینم) آدوق خام(قاشق می خوام)  -  میمی خام  -  ماس خام(ماست می خوام)  -  نینی خام(عروسکمو می خوام) خو(بخور)  -  خوخو(خودت بخور) مامانی بَهشید(مامان ببخشید) دَلام(سلام)  -  بیا دیه(بیا دیگه) دایی بیا  -  نانایی(زندایی) بَ دُن(بغل کن)  -   بادوم تاب بازی  -  آب بازی جیش دَم(جیش کردم بریم دسشویی).   وقتی می ب...
20 شهريور 1394

کلمات جدید

زهرا: یک سال و شش ماه و 19 روز. روند یادگیری کلمه های جدیدت خیلی تندتر شده و هر روز ما رو با شیرین زبونی های جدیدت سورپرایز می کنی بویا = شبکه پویا نندایی = زندایی بیا بسدنی = بستنی گِیدو = گردو داشد = قاشق ...
23 مرداد 1394

مرحله اول از پوشک گرفتن

زهرا: یک سال و شش ماه و 13 روز. ساعت 12 ظهر بود و من خوابیده بودم، که شما عسل خانوم بوسم کردی. من بیدار شدم. با اشاره به پوشکت گفتی: شششش! اول فکر کردم پیپی کردی و پات می سوزه. برای همین بردمت دستشویی تا بشورم، اما دیدم پوشکت خشکه و خبری نیست! فهمیدم جیش داری! دمپایی های کوچولو رو پات کردم و شما خودت نشستی و هم جیش کردی هم پیپی! خییییلی ذوق کردم. دفعات بعدی هم قبل از این که پوشکتو خیس کنی، خبر می دادی و من سریع می بردمت دسشویی و شما هم قشنگ جیش می کردی! الهی فدای دخملی زرنگ و باهوش و فهمیده م بشم من!!!   البته بعدها متوجه شدم کنترل کمی برات سخته و چون می دونستم سخت گیری، بی فایده و حتی مضر هم هست، تصمیم گرفتم فعلا دست نگه دا...
17 مرداد 1394

کلمات جدید

زهرا: یک سال و شش ماه و 11 روز. کلمات جدید: مصوم = معصومه باباژون = باباجون مامان ژو = مامان جون مسی = مرسی بییم = بریم پاشوو = پاشو دعد = درد عدا، دژا = غذا آااا(بعد از اسم هر وسیله ای یعنی اونو می خوام)! باژی = بازی پویی = توپ میمی = مم ناژی = نازی(موقع نوازش کردن) اوفتا = افتاد بِ یا = بیا آبباژی = آب بازی دشی = دمپایی یا کفش بشی = بشین آدو = قاشق مینی = سیب زمینی نشوو = نشور نکو = نکن مژی،مزی = مرضیه(منظورت خاله ست!) دوخ = دوغ داخ = داغ بیشدی = پسته عمو، دایی، امین، جوجو ...
15 مرداد 1394

مجسمه پلنگ

زهرا: یک سال و شش ماه و دو روز. امروز خونه ی عمو امین بودیم(شمال). یه مجسمه ی پلنگ طلایی تقریباً بزرگ کنار ستون گذاشتن که شما عسل خانوم بهش می گفتی: هاپو! و برای اولین بار من و بابایی ترس شما رو دیدیم. شدیداً از اون مجسمه می ترسیدی و دوست نداشتی اصلاً سمت اون ستون بری و چشمت به اون مجسمه بیفته! البته وقتی بغل من یا بابایی بودی و می رفتیم نزدیکش احساس امنیت می کردی و زیاد ناراحتی نمی کردی! فدای تو بشم مامانی!!!   زهراجوجو ...
6 مرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به موهبت می باشد