زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
نورانورا، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

موهبت

دی ماه ۱۳۹۵

زهرا: دو سال و ۱۱ ماهه عزیزکم قصه تعریف کردنات ل منو برده... میای می‌شینی یا از روی کتاب و یا همین‌طوری قصه تعریف می‌کنی و بعد می‌گی: 《نویسنده: بامبالا... یا اریوت یا ...》! اسم یه نویسنده خیالی رو می‌گی... این کار رو از برنامه 《من میخونم توگوش کن》 شبکه پویا یاد گرفتی. عاشقتم به خدا...😍❤ به زبان من‌درآوردی جینگلیسی صحبت می‌کنی و هم زمان از حرکات دست و تکون دادن موهای جیگرت استفاده می‌کنی مثل کسی که می‌خواد حرفش رو به دیگری تفهیم کنه! و چنان جدی این کار رو می‌کنی که کسی ببینه خیال می‌کنه یه زبون واقعیه و خودت می‌دونی که چی داری میگی!!😅 خودتم اسمشو گذاشتی "جینگلیسی" و این به خاطر سی‌دی کارتون‌های دوبله‌نشده‌ایه که بابایی برات می‌خره! قد نازت ...
30 مرداد 1398

کوچه چندم کجاس؟

زهرا: دو سال و ۱۰ ماه عسل‌زبونیای جدیدت: زهرافه: زرّافه خربوش: خرگوش یه بار داشتی بازی می‌کردی با همون گوزن بادی، بپّر بپّر اومدی پیشم و پرسیدی: - خانوووم! مستقیم کجاست؟؟ منم گفتم: - مستقیم دست چپه! شما هم رفتی سمت راست!! یه بار دیگه هم داشتی بازی می‌کردی دوباره همین سوالو پرسیدی: - خانووووم! مستقیم کجاست؟ منم این دفعه گفتم: - یه کم جلوتر بپیچ راست! شما هم خیلی جدی به راهت ادامه دادی و گفتی: - ممنون! یه بارم وسط خاله‌بازی اومدی پرسیدی: - خانوم! کوچه چندم کجاست؟ خلاصه عاشق آدرس پرسیدنات شدم! آذر ماه ۱۳۹۵ ...
11 مهر 1397

کوه یا کوف

زهرا: دو سال و ۹ ماه عشق مامان شما به "کوه" می‌گی "کوف"! اولا من و بابایی متوجه نمی‌شدیم چی می‌گی! فکر می‌کردیم از جایی حرف بد یاد گرفتی! اما بعد که تو نقاشیا و عکسای کتابات به کوه اشاره کردی و گفتی "کوف" فهمیدیم اینم از اون شیرین‌زبونیاته! عاشّقتیم!!! آبان ماه ۱۳۹۵
11 مهر 1397

2 سالگی کودک

این مقاله، مطلب مفیدی است برای مامانا که از سایت «http://www.niniaxs.ir/index.php/batajrobeh2/3307-2» گرفتم...   احساسات شدید کودک در این سن به شدت احساساتی است. شما به سختی می‌توانید احساسات او را تشخیص دهید. به او بگویید که حتی اگر گاهی ناراحت باشد طبیعی است. ناراحتی بخشی از زندگی است. کاری که شما باید بکنید این است که احساسات او را برایش توضیح دهید. «تو از مامان ناراحتی چون او گفت امروز به پارک نمی‌رویم.» به او بفهمانید که شما نیز احساسی مشابه دارید. «می‌دانم که خداحافظی از مادر بزرگ ناراحت کننده است، برای من هم چنین است.» اگر کودک شما هنگام ناراحتی فریاد کشید یا لگد زد، به...
1 بهمن 1394

شیر می خوام...

زهرا: یک سال و 11 ماه و 26 روز: امروز دیگه کم کم مراسم خداحافظ شیر رو شروع کردیم  شما تپلوی ناز همش میومدی مث همیشه شیر بخوری ولی من  البته فقط مم راست! بهت گفتم اوووف شده.  آخ و اوخ کردم. شما هم نق زنون فقط چپی رو می خوردی...  دلم برات کباب می شد. من بیشتر از شما غصه می خوردم...  *** تا دو روز همچنان سمت راستم، شیر تولید می شد. اما از اون جا که تحریم شده بود، کم کم از روز سوم روندش کند شد و دو هفته بعد تقریباً دیگه شیری تولید نشد...  روزای پر از گریه ای پشت سر گذاشتیم من و شما...    مامان فدات گل نازم! ...
30 دی 1394

شیرین کاری های 23 ماهگی

سلام عزیزدلم! خاطره های شیرین این ماهت از این قراره:   یه روز اومدی بهم گفتی: آبسن پوسون (یعنی کاپشن بپوشون بهم). وقتی کاپشنتو تنت کردم، گفتی: دولا پوسون (یعنی کلاه بپوشون). کلاهتم گذاشتم سرت. بعد گفتی: دورابم پوسون (جوراب هم بپوشون). اونم پوشوندم. بعد رفتی دم در، روی پنجه رفتی و در رو باز کردی، برگشتی به من دست تکون دادی گفتی: بابای! منم گفتم:  بای بای!  (تا ببینم چکار می خوای بکنی!) بعد به جای این که بری، یه مکثی کردی و با حالت سوال گفتی:  دوجا میرم؟ (یعنی کجا میرم؟)  منو  میگی، مردم از خنده!  ا نتظار نداشتی من اینقدر پایه باشم! وقتی دیدی دیگه جدی جدی باید بری برات سوال شد که ک...
15 دی 1394

شیرین کاری های 22 ماهگی

سلام دخمل نازم شما دختر زیبای من هر روز که می گذره صاحب دایره ی لغات بزرگ تر و متنوع تری می شی. حالا دیگه مثل طوطی هرچی ما می گیم تکرار می کنی. یه چارپایه پلاستیکی داریم که از اون برای رسیدن به جاهای بلندتر استفاده می کنی. مثل کشو بالایی دراور اتاق ما، یا کلید برق، یا دستگیره ی در کمد خودت که بالاست، و یا تسلط بیشتر روی کابینت اپن! -«ایسسّه بِهون» هم جمله ایه که جدیداً یاد گرفتی و بعدازظهر و شب موقع خواب همش میگی. یعنی: قصه بخون! به یکی دوتا قصه هم راضی نیستی و هر قصه رو تا آخر گوش می دی و بعد آمرانه دوباره میگی:  «ایسسّه بِهون»! ...
15 آذر 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به موهبت می باشد