زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
نورانورا، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

موهبت

دی ماه ۱۳۹۵

1398/5/30 7:29
نویسنده : قلب تپنده
288 بازدید
اشتراک گذاری
زهرا: دو سال و ۱۱ ماهه

عزیزکم قصه تعریف کردنات ل منو برده... میای می‌شینی یا از روی کتاب و یا همین‌طوری قصه تعریف می‌کنی و بعد می‌گی: 《نویسنده: بامبالا... یا اریوت یا ...》! اسم یه نویسنده خیالی رو می‌گی... این کار رو از برنامه 《من میخونم توگوش کن》 شبکه پویا یاد گرفتی. عاشقتم به خدا...😍❤

به زبان من‌درآوردی جینگلیسی صحبت می‌کنی و هم زمان از حرکات دست و تکون دادن موهای جیگرت استفاده می‌کنی مثل کسی که می‌خواد حرفش رو به دیگری تفهیم کنه! و چنان جدی این کار رو می‌کنی که کسی ببینه خیال می‌کنه یه زبون واقعیه و خودت می‌دونی که چی داری میگی!!😅 خودتم اسمشو گذاشتی "جینگلیسی" و این به خاطر سی‌دی کارتون‌های دوبله‌نشده‌ایه که بابایی برات می‌خره!

قد نازت شده ۹۲ سانت و این یعنی در عرض ۶ یا ۷ ماه اخیر حدود ۹ سانت قد کشیدی. من فدای قد و بالات بشم خوشولوی من💕

دیگه ماشاالله دست تپلوی نازت به کلید برق می‌رسه و با ایستادن روی پنجه پا می‌تونی لامپو روشن یا خاموش کنی...

با برنامه‌های داخل گوشی تقریباً کار می‌کنی و یه کم راه افتادی. بعضی برنامه ها مثل "گالری" رو به راحتی باز و استفاده می‌کنی...

کنترل تلویزیون رو برمی‌داری و رو به تلویزیون می‌گیری و همین‌طوری دکمه‌هاش رو فشار می‌دی و اگر شبکه‌ای عوض شه یا چیزی بشه، ذوق می‌کنی حسابی... آخه دیگه بژرگ شودی مشلاً😍

عاشق کتابی و کتاباتو میاری من برات بخونم و بیشتر وقتها خودت اونا رو ورق می‌زنی و با نگاه کردن به عکس‌هاشون، از حفظ قصه‌هاشونو برای خودت تعریف می‌کنی... اونایی رو هم که برات نخونده باشم خودت از روی عکس‌هاشون یه قصه براش می‌سازی... قصه گوی سه ساله من!😙😙

دیگه یاد گرفتی با گوشی همراه من بدون این که به من بگی به باباجون و بابایی زنگ می‌زنی و قشنگ دیگه صحبت می‌کنی کامل. آخه شماره باباجون و بابایی رو جزء شماره‌های ضروری در صفحه قفل قرار دادم و نیازی به باز کردن قفل صفحه نداره😊

از اون نی‌نی‌هایی هستی که ماوقع رو قشششششنگ گزارش میدن! یعنی اگر جایی بری که من نباشم، یا کسی چیزی بهت بگه یا جایی اتفاقی برات بیفته یا جریانی رو مشاهده کرده باشی خوووب و راحت گزارش می‌دی... این کارتو دوست دارم البته اگر به خودم بگی‌ها! گرچه که شما اتفاقات توی خونه رو هم برای بابایی یا دیگران (اگه بپرسن ازت) تعریف می‌کنی ولی در کل از این کارت خوشم میاد! چون یه وقتایی حسّ کنجکاوی(فضولی) خودمو اقناع می‌کنه😉

آخخخ! اینم بگم که هنووووز یاد نگرفتی با نِی، نوشیدنی هاتو بخوری! آخه چرا واقعاً؟؟؟!!! توضیح و تشریح هم انگار هییییچ فایده‌ای نداره که نداره!! این قضیه رو دیگه همه فامیلا فهمیدن از بس تو چشمه!😅

تنهایی خیلی بهتر بازی میکنی تا با بچه ها! وقتی تعداد بچه ها زیاد باشه، نمیری باهاشون بازی کنی و اگرم بری زود خسته میشی. چون معمولاً اونا بزرگترن! دخترعمه فاطمه‌ات جدیداً خیلی باهات چپ افتاده😣! هنوز عاشق معصومه ای مثل همیشه! با دخترخاله فاطمه‌ات هم تنها باشین خوب بازی میکنین. ما بهش میگیم مهندس یا تخریبچی!😁

کم‌کم داری لباس پوشیدن و درآوردن و شستن دست‌ها تو دسشویی و مسواک زدن رو تمرین میکنی. البته اولشه هنوز و منم انتظار زیادی ازت ندارم!

اسم ماشین اقوام نزدیک رو دو سه ماهه که یاد گرفتی. بابا: ام وی ام، باباجون: سمند، دایی مهدی: ۲۰۶، عمو علیرضا: ال نود، عمه رویا: پراید، عمورضا: سانتافه! قرررربونت برم من که تو این زمینه یه چشمه‌هایی از ژن باباییت نشون می‌دی!

همش الکی میگی: 《من میرم مدرسه! ... مدرسه م شهریاره! ... کلاس دو یا پنجم یا یه عدد دیگه!!!》 اینو به همه میگی و با این کار حرص معصومه و فاطمه که پیش دبستانی ان درمیاد و هردوشون خیلی عصبانی میشن!!!😂

بلدی بگی "سه سالمه"، اسم و فامیلی کامل با اردکانیشم میگی!😉 اسم شهرتم بلدی. یا میگی "وایین" یا "شهریار"، اسم اقوام نزدیکم بپرسیم میگی قشنگ.😙

امامزاده (اسماعیل(ع)) رو می‌شناسی. یعنی وقتی از خیابونش رد میشیم، نشون میدی و میگی "امامزاده"! فدات‌ بشششم من!

بازی پانتومیم ماهارو دیدی و بعد ادای مارو درمیاری و شکلک درمیاری! خوردنی میشی😍 تازه قبل اجرا اسم چیزی که میخای اجرا کنی رو میگی. بعد از اجرات ما همون رو می‌گیم و تو میای می‌زنی قدش مثلا!!!

نقاشی آدم رو هم که از آذرماه یاد گرفتی خوب می‌کشی دیگه!

شعرایی که قبلاً کامل بلد بودی، انقدر با خلاقیت خودت تغییرشون دادی که دیگه اصلش یادت رفته و کم و بیش درست می‌خونی و یه جاهایی فقط ریپ میزنی! یعنی قافیه و وزن از دستت در میره!! تازه قصه های معروفی مث شنگول و منگولم خودت عوض می‌کنی و یه جور دیگه تعریفشون می‌کنی! خیلی خلاقیت و استعداد داری در این زمینه. طوری که همه اینو متوجه شدن!

یه کم در مقابل سر و صدا و بازی بچه های شلوغ و کلاً شلوغی صدا و فعالیت، ترس داری. اما از جمع به طور کلی نمی‌ترسی و خیلی هم اعتماد به نفست بالاست و بعضی وقتا توجه همه رو عمداً به خودت جلب می‌کنی و دستور می‌دی همه ساکت باشن تا حرفتو بزنی و خیلی وقتا ادای مجری هارو درمیاری. به همون اندازه قدَر و کاردرست!

خلاصه بگم که: عشق منی😍😍😍





























































































































































































































































پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به موهبت می باشد