ملچ ملوچ
زهرا: سه ماه و 27 روز.
امروز برای یه دقیقه گذاشتمت روی تختت تو اتاق و خودم رفتم به کاری برسم که یهو یه صدایی شنیدم! گوشمو تیز کردم ببینم صدای چیه و از کجا میاد؟! یه صدا مثل برخورد یه خط کش شیشه ای به کاغذ دفتر! دنبال صدا گشتم. گفتم شاید صدای یه وسیله ی برقیه. دیدم از آشپزخونه نیست. از اتاق خواب خودمون هم نبود. گفتم شاید صدا از کانال کولر میاد. جلوی دریچه ی کولر واسادم تا خوب دقت کنم که یهو صدا بلندتر شد و متوجه شدم از اتاق توه! با نگرانی دوییدم اتاقت که یهو دیدم شما جفت دستاتو گرفتی جلوی دهنت و داری لیس می زنی. یه مالاچ مولوچی راه انداخته بودی که نگو! اومدم بالاسرت و قربون صدقه ت رفتم. با دیدن من دستاتو از دهنت درآوردی و شروع کردی به مکیدن لبات!!! صدای ملچ ملوچت بلندتر شد! این قدر قند تو دلم آب شد که سریع گرفتم بغلم و نشستم بهت شیر دادم.
نی نی مظلومم! اون قد گرسنه بودی که یه لحظه هم امون ندادی. تندتند مک می زدی و شیر می خوردی.
الهی دورت بگردم مّامانی!
زهرا جیگر