وابستگی
زهرا: سه ماه و 16 روز.
دخترکم! عسلکم! نازگلکم! امروز متوجه شدم که شما دیگه کم کم به من وابسته شدی و تا زمانی که کنارتم آرومی و به محض این که از پیشت می رم بی قراری می کنی!
فدات بشم که این قدر خوب مامانتو می شناسی و مفهوم رفتن رو درک می کنی نی نی باهوووووش!
قبلنا هم بغلی بودی اما خیلی به من وابسته نبودی، یعنی پیش همه می موندی و اگه گریه ت می گرفت بغل هرکسی آروم می گرفتی ولی جدیداً فقط بغل من آروم می شی و وقتی هم که می ذارمت زمین و می رم شروع می کنی به گریه کردن. دیگه داری کم کم بزرگ می شی و خیلی چیزارو درک می کنی فرشته آسمونی من! مثل مفهوم «مامان» به عنوان شخص اول زندگی تو که یه نوزاد شیرخواری، و مفهوم «رفتن» و «حاضر نبودن و غیاب»!
شاید این تغییر یه کم برای من کارو سخت تر می کنه، چون مجبور می شم دایماً پیشت باشم ولی نشون دهنده ی شکل گیری قوه ی تمایز و تشخیص توه و این منو خوشحال می کنه. گرچه بعضی وقتا حتی بابا هم نمی تونه موقع گریه کردن تو رو آروم کنه و من دست تنها می مونم...
خدایا شکر!
زهرای مامان