زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
نورانورا، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

موهبت

تولد یک ماهگیت مبارک!

1392/12/4 8:52
نویسنده : قلب تپنده
214 بازدید
اشتراک گذاری

امروز تولد یه ماهگیت بود دخمل نازنازیم!

تولدت مبارک کوچولوی شیرین من!

امروز خاله مرضیه زحمت ترتیب دادن یه جشن کوچیکو برات کشید و همه رو دعوت کرد تا بیان خونمون و خودشم کیک تولدت رو خرید. دست گلش درد نکنه. کیک خیلی خوشگل و خوشمزه ای بود! البته شمعای قشنگشو من و بابا به جای تو فوت کردیم! و کیکتم من و بابا به جات برش زدیم!!!

مهمونای تولدت اینا بودن: مادرجون، باباجون و مامان جون، دایی مهدی و زندایی سمیه، خاله مرضیه و عمو علیرضا(شوهرخاله) و دخترخاله معصومه، عمه رویا و دخترعمه فاطمه، خاله مهدیه.

همتون خوش اومدین به تولد زهرابانو...!

عسل مامان! به تو که خیلی خوش گذشت، چون همش بغل مادرجون و بقیه دست به دست می شدی و اونا هم حسابی باهات بازی می کردن و می خندوندنت. تازه کلی هم کادوهای قشنگ قشنگ گرفتی فرشته ی من!

یه عالمه ازت عکس و فیلم گرفتیم. به زودی عکساشو می ذارم تو وبلاگت نازنینم!

إن شاءالله صدوبیست ساله شی زهرای من! از خدا برات سلامتی، عمر پر خیر و برکت و عاقبت به خیری می خوام فرشته کوچولو!

راستی امشب بعد از رفتن مهمونا تو یه کار جدید کردی!

داشتم قربون صدقه ت می رفتم که یهویی تو ذوق کردی و گل خنده ت شکفت و با ذوق گفتی «آقققّا»! با ذوق تو منم ذوق کردم و بیشتر باهات حرف زدم تا تو بازم حرف بزنی. تو به دهن من نگاه می کردی و دهنتو کج و کوله می کردی تا ادای منو دربیاری. چشمای نازتو تا آخر باز کرده بودی و با زور فراوون می خواستی یه صدایی دربیاری و یه چیزی بگی!!! با کلی تلاش تونستی یه چیز دیگه هم بگی: «گیغغغغ»!

منو میگی داشتم خودمو خفه می کردم از ذوق! هزارماشاءالله مامانی! آخه این کارا برای تو زوده جیگرطلام! زوده که تلاش کنی برای حرف زدن! چشم نخوری دخملک باهوش من! هزار هزار ماشاءالله!

خدایا باز هم به خاطر این همه لطف ممنون...!

 

***زهرابانو***

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان معصومه
29 فروردین 93 18:00
تولد تولد تولت مبارک هورااااااا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به موهبت می باشد