روروَک
زهرا: چهارماه و 16 روز.
چند روزی هست که احساس می کنم توی نشستن تنبل شدی و هنوز یاد نگرفتی بشینی! برای همین سعی کردم با تکیه دادن به یه تکیه گاه بنشونمت. اما تو خودتو سُر می دادی و کم کم دراز کش می شدی! اصلاً حاضر نبودی بشینی! تو رو می نشوندم و یه دستمو می ذاشتم پشتت و یه دستم رو هم می ذاشتم روی شکمت تا تعادلت رو حفظ کنی و بشینی. اما تو خودتو کج می کردی و گریه می کردی! همش دلت می خواست ایستاده باشی و اگر واینمیستاندوندمت(!) کمرتو صافّ می کردی و دراز می کشیدی. دیدم این جوری نمی شه! به فکرم رسید بذارمت تو روروَک. چون در اون صورت هم می تونی با کمک گرفتن از حلقه ی محدودی که دورت هست بایستی و هر وقت هم خسته شدی و زانوهات خم شد، به جای این که بیفتی زمین، می افتی روی نشیمن روروَک و نشستن رو هم یاد می گیری!
روروَکت رو از بالای کمد برداشتم و برای اولین بار گذاشتمت توش. توی صفحه موزیکالش هم باتری انداختم و گذاشتم آهنگ و چراغ بزنه. تو با این که هنوز برای روروَک خیلی کوچیکی، خوشِت اومده بود و آروم شده بودی. یه پاتو به زور رسونده بودی به زمین و یه پات رو هوا بود!!! من تکیه داده بودمت به پشتی ش ولی تو بی اختیار شالاپّی افتادی رو صفحه موزیکال و شروع کردی به مک زدن فرمون پلاستیکی که جلوی دهنت بود! دستت هم به هر دکمه ای که می خورد، یه صدا درمیومد و تو بیشتر خوشِت می اومد! ذوق می کردی و دست و پا می زدی. پنجه ی پات می خورد زمین و روروَک روی سرامیکا سُر می خورد و تو کیف می کردی!
خودمونیم، عجب چیز خوبیه این روروَک! حسابی تو رو سرگرم کرد و من حدود بیست دقیقه ای دیگه با تو کاری نداشتم و به حال خودت گذاشتم. وقتی دیگه خسته شدی، بغلت کردم و یه کم بهت شیر دادم و زود خوابت برد.
قربون پاهای کوچولوت بشم که با وجود این که من ارتفاع روروَک رو روی کوتاه تر تنظیم کرده بودم، بازم به زمین نمی رسیدن! اگه قول بدی بچه ی خوبی باشی و بشینی، منم وقتی قدت بلندتر شد تورو می ذارم توی روروَک تا حسابی بازی کنی و این ور و اون ور بدویی. باشه؟!