زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
نورانورا، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

موهبت

کباب خوشششمزّه!

1393/1/21 23:33
نویسنده : قلب تپنده
393 بازدید
اشتراک گذاری

زهرا: دو ماه و 17 روز.

امروز غروب با بابا رفتیم خونه مادرجونینا. اما مادرجون و عمه رویا خونه نبودن و رفته بودن خرید. ما هم جلوی درشون واسادیم و بهشون زنگ زدیم تا بیان. یه کم منتطر شدیم و رفتیم تو کوچه باغ نزدیک خونه شون یه کم قدم زدیم و با شکوفه ها عکس گرفتیم تا این که بالاخره اومدن...

مادرجون برامون از بیرون کباب خرید و آورد خونه.

خودش پلو درست کرد و سفره رو پهن کرد. هممون دور سفره نشستیم و مشغول خوردن غذا شدیم. تو بغل من بودی و طبق معمول با تعجب فراوون به سفره و غذاها نگاه می کردی و دست و پا می زدی که بری طرفشون! البته همیشه بیشتر به خاطر رنگ و جذابیت ظاهرشون این کارو می کنی. من پیش خودم کنار سفره یه بالش گذاشتم و تو رو تکیه دادم به بالش تا غذامو بخورم و بعد بغلت کنم. مادرجون گفت بوی کباب میاد و زهرا دلش می خواد. یه کم از آبشو بهش بده.

منم گوشه ای از کباب رو با سر انگشتم فشار دادم و آبش دراومد. بعد گذاشتم دهنت و تو با اشتهای فراوون شروع کردی به مک زدن انگشت من. من که از این کارت خیلی خوشم اومد چند بار دیگه هم این کارو کردم و تو هم انگاری خیلی از این مزه خوشت اومده بود و تند تند مک می زدی! دیگه دلم نمی اومد کبابه رو بخورم! احساس می کردم تو هنوز دلت می خواد! اما می ترسیدم اگه زیاد بهت بدم معده ت نتونه هضم کنه و حالت خدانکرده بد شه. برای همین روتو اون وری کردم تا منو نبینی و سریع غذامو خوردم.

اینم از اولین غذایی که بعد از شیر بهت دادم!

خوشمزه بود نه؟!

بازم بهت می دم مامانی ناراحت نباش!آرام

زهراعسل

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان معصومه
25 اردیبهشت 93 21:07
نوش جونت خاله جون
مامان جون زهرا
30 اردیبهشت 93 23:21
به به بزرترها چه چیزای خوشمزه تری می خورن پس چرا به ما نمی دن.اخه وای. وا ی. وای
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به موهبت می باشد