زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
نورانورا، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

موهبت

دلبری های زهرا

1393/1/11 2:58
نویسنده : قلب تپنده
258 بازدید
اشتراک گذاری

زهرا: دو ماه و 7 روز.

امروز بعد از نماز صبح، شما در حالی که خواب بودی به خودت می پیچیدی. فهمیدم گرسنه ای و شیر می خوای. چون دیشب به خاطر درد واکسنت بهت قطره ی استامینوفن داده بودم که خواب آوره و تا صبح بدون شیر خوردن تخت خوابیده بودی. بغلت گرفتم و بهت شیر دادم. خیلی گرسنه بودی ولی جالبه که در همون حالت خواب شیر خوردی و بیدار نشدی. خودمم خیلی خوابم می اومد و چشمامو به زور باز نگه داشته بودم. دیدم پوشکت بو میده. وقتی با چشمای خواب آلودم داشتم پوشکت رو عوض می کردم حواسم به صورتت نبود. نگام افتاد به صورتت و دیدم چشماتو باز کردی و لبخندت تا بناگوش بازه. دلم قنج رفت و خواب کاملاً از سرم پرید. شروع کردم به حرف زدن و صبح به خیر گفتن. تو هم همش می خندیدی و دهنت رو کج و کوله می کردی تا ادای منو دربیاری. خلاصه سر صبحی کلی با هم حال کردیم و حرف زدیم! بعدش مسکّن و شیرتو خوردی و خوابت برد.

منم اومدم پای کامپیوتر تا تو وبلاگت بنویسم که این روزا شما خیلی دلبری می کنی و جدیداً بدون این که باهات حرف بزنیم و ادا دربیاریم برامون می خندی و خیلی وقتا به جای ما، تو برای حرف زدن و رابطه برقرار کردن پیش قدم می شی با اون لبخندای ناز و بی مقدمه ت!محبت

الهی فدات بشم! می مییییییییییییرم برات عسّل!!!بوس

 

 

ماشاءالله لا حول و لا قوة الا بالله

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان جون
20 اردیبهشت 93 7:23
دلبریاش به خودت رفته عزیزم البته فاز تو قویتر بود نمی دونی که خودت چگونه دل من وبابا رو می بردی؟
ژاله مامان آیدl
21 اردیبهشت 93 11:08
سلام عزیزم تو وبلاگ دخترم لینکتون کردم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به موهبت می باشد