زهرا در اواسط هشت ماهگی
به دلیل مشغله ی زیاد و کمبود وقت، متأسفانه نتونستم این ماه کارهای شیرین و پیشرفت های قشنگتو روز به روز ثبت کنم. اما به طور کلی خلاصه ی خاطرات رو برات می نویسم:
شما الان:
1. موقع خداحافظی با کسی، یا خوشحالی از دیدن کسی، یا موقع شنیدن یه موسیقی شاد از تلویزیون، یا مشاهده ی حرکت رفت و برگشتی هر چیزی مثل تکون دادن جغجغه یا وسایل صدادار، برای ابراز احساست، «بای بای» می کنی!!!
2. یه تخت خواب نرم و گرم به نام «مامان» پیدا کردی و حتماً باید روی شکم من دراز بکشی و شیر بخوری تا خوابت ببره وَإلّا فلا! منم بعد از این که خوابت می بره می ذارمت زمین کنار خودم!
3. هروقت من یا بابا می شینیم پای لب تابمون که همیشه باید به برق وصل باشه تا روشن بمونه، تو یه راست میای و فیش برقشو جدا می کنی!!!
4. تا من یا بابایی می ریم دسشویی، چاردست و پا میای پشت در دسشویی و از در می گیری بلند می شی و یه ریز گریه می کنی تا ما بیایم بیرون! وقتی هم ما درو باز می کنیم باید حواسمون باشه که تو به در تکیه نداده باشی! وقتی هم درِ دسشویی باز می مونه، کسی توش باشه یا نباشه(!) درو با دستت هُل می دی و چاردست و پا میری توی دسشویی!
5. به محض این که من میرم پای ظرفشویی یا اجاق گاز پشت سرم میای تو آشپزخونه و از پشت پام می چسبی روی پا وامیسی و شروع می کنی به گریه کردن تا کارمو ول کنم و شمارو بغل کنم!
6. خوراکی های مورد علاقه ت: کاغذ، مقوا، دستمال کاغذی، و اگه گیرت بیاد یونولیت ریز شده!
7. اسباب بازی های مورد علاقه ت: مشما و کیسه فریزر و سیم و وسایل برقی!
8. دیگه روی تاب شرتی نمی مونی و زودی می خوای بیای پایین!
9. توی روروک هم خیلی زود حوصله ت سر می ره!
10. مدتیه فهمیدی بین دستگاه کنترل و تلویزیون ارتباط عجیبی وجود داره!
11. به صدای زنگ در و تلفن حساسی و تا صداشونو می شنوی، چشم و گوش تیز می کنی و می دونی که یا بابات یا یه مهمونی داره میاد یا تماس گرفته!
12. مفهوم کلمات: زهرا (که اسم خودته)، بابا، مامان، بشین، بیا، دست نزنیا، نَه، کو؟، معصومه، تاتی، ممَ بیدم؟، و بَه بَه رو می دونی!
13. نم نمک داری طوطی بازیاتو شروع می کنی: وقتی بای بای می کنیم ادامونو درمیاری، وقتی چای قندپهلو می خوریم و قند می مکیم تا صدای مکیدن قندو می شنوی، ادامونو درمیاری و مث حالت بوس کردن صدا درمیاری، وقتی هم سرمونو تکون می دیم تو هم سرسری می کنی!
14. مکان مورد علاقه ی همیشگیت، نشستن روی سرامیک های سرد کف خونه ست!
15. کف دست و پات همیشه خیس و مرطوبه!
16. بسسسسسسسسیار خوش خنده ای مخصوصاً وقتی از خواب پا می شی!
17. با آدم بزرگایی که نمی شناسی گاهاً غریبی می کنی ولی با بچه ها نه!
18. توی ارتباط برقرار کردن همیشه پیش قدم می شی!
19. خوابت به صدا فوق العاده حساسه ولی به نور نه!
20. شبا باید دو سه بار شیر بخوری.
21. هم سفره ی ما شدی و معده ت توانایی هضم غذاهای مارو داره البته بعضیاشونو!
22. نفخ شکمت کاملاً خوب شده ولی اگه شکمتو فشار بدیم یا وارونه ت کنیم، بالا میاری!
23. دیگه از دایی مهدی نمی ترسی و بغلش گریه نمی کنی!
24. باباجون و معصومه رو از همه بیشتر دوست داری!
25. حالات غم و شادی منو می فهمی و درک می کنی و عکس العمل متناسبی نشون می دی.
26. گل های گلدون بزرگه رو می کشی و گلدون چون سبُکه سریع می افته، تو هم می ترسی و چاردست و پا با سرعت فرار می کنی و گریه می کنی!
27. وقتی با آسیاب و گوشت کوب برقی و غذاساز و وسایل صدادار کار می کنم، چشم می دوزی به صورت من تا ببینی من می خندم یا نه! تا خیالت راحت شه و نترسی!
28. تا جارو برقی رو میارم وسط، سریع میای ازش می گیری بلند می شی و تا وقتی باهاش کار می کنم هر طرف که می کشمش تو هم با اون حرکت می کنی و کلی کیف می کنی!
29. دیگه جانماز پهن نمی کنیم و از دست بازیگوشیای تو مُهر رو هم باید بگیریم دستمون تا برنداری و دهنت بذاری!
30. وقتی من و بابا نماز می خونیم میای بغلمون می شینی؛ یا تو سجده سرمونو می چسبی؛ یا به زور سعی می کنی مُهرو از زیر پیشونی مون بکشی و برداری؛ و وقتی پا می شیم یا میای درست جلومون توی سجده گاه می شینی(!) و یا از پاهامون می گیری و وامیسی(!) و ما باید آروم در حال نماز بذاریمت زمین بشینی تا بقیه نمازمونو بخونیم!
31. فضای حموم و دسشویی رو خیلی دوس داری(!) و از حموم کردن هم خیلی خوشِت میاد، ولی از آب ریختن روی سرت می ترسی و نفس های عمیق می کشی تا خفه نشی!!!
32. دیگه مث قبلنا از لباس پوشوندن بدت نمیاد چون احساس می کنی قراره بعدش بری دَدَر!
33. موقع پوشک کردن دوس داری همش فرار کنی!
34. زود به زود پی پی می کنی و من هم سرپا توی سینک دسشویی می شورمت.
35. لباساتم تا حالا با ماشین لباسشویی خودمون شستم چون حموم و دسشویی مون کوچیکه و جایی برای گذاشتن مینی واشِت نداریم!
خلاصه شما خیلی وروجک و عسلی...