لغات جدید!
زهرا: دو ماه و 24 روز.
امروز بابا رفته بود سرکار و خونه نبود. من و تو بودیم و یه عالمه بازی و خنده و البته دلتنگی برای بابا!!!
تا شب با هم بازی کردیم دوتایی...
«زهراخابالو»
شب دیگه خسته شده بودی و خوابت می اومد ولی من ولت نمی کردم. تو هم رومو زمین نمی نداختی و با همون خستگی کلی برام می خندیدی. قربونت بشم!
وسط بازی رفتی تو فاز صدا درآوردن و به اصطلاح حرف زدن! می خواستی جواب منو بدی. همش صداهای جورواجور از خودت درمی آوردی. اینم کلمات جدیدی بود که امشب از بین حرفات استخراج کردم:
«بو»، «بابّا»، «بیلی»، «قولو»، «قیلی»!
انقده ذوق کرده بودم که سریع زنگ زدم به بابایی و بهش گفتم زهرا کلمه های جدید یاد گرفته و گفت: بابا!!! بین خودمون بمونه که تو شانسکی این کلمه رو گفته بودی اونم فقط یه بار! بابایی چقدر ذوق کرد به خیال این که تو دیگه می تونی صداش کنی!!!
عیبی نداره بالاخره که یاد می گیری مگه نه؟!