پاگشایی خونه مادرجون
زهرا: 16 روزه.
دخترکم! اگه گفتی امروز کجا رفتیم؟
بله! رفتیم خونه ی مادرجون! عمه رویا و فاطمه کوچولو هم اون جا بودن. خیلی بهت خوش گذشت؛ چون دائماً یا بغل عمه رویا بودی و یا بغل مادرجون. فاطمه هم حسابی نازت کرد و بوسیدت! الهی فدای دل مهربونش بشم، اصلاً به تو حسودی نمی کنه. ما فکر می کردیم تو بیای فاطمه حسودیش می شه ولی الان اون خیلی دوستت داره و همش می گه زهرا رو بدین بغل من!
تو هم برای مادرجونینا حسابی خندیدی و دلمونو بردی. قربون روی ماهت بشم!!!
راستی می دونی مادرجون چه کادویی بهت داد؟ یه ربع سکه بهار!
عمه رویا هم دو تا لباس خونه ی زیردکمه دار صورتی و بنفش بهت داد.
دست مادرجون و عمه رویا درد نکنه!
إن شاءالله زهرا بزرگ می شه و خودشم ازتون تشکر می کنه!
مادر جونی! کاش می دونستی زهرا چقد دوستون داره. چون بغل شما زودی آروم می گیره و گریه نمی کنه. مگه نه دخملی؟!