زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
نورانورا، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

موهبت

پله ها

1394/1/19 19:53
نویسنده : قلب تپنده
1,273 بازدید
اشتراک گذاری

زهرا: یک سال و 2 ماه و 15 روز.

امروز من و شما با هم رفتیم حیاط تا هم شما یه کم بازی کنی و هم من سری به انباری بزنم و کارامو انجام بدم.

من مشغول مرتب کردن انباری بودم و شما سرگرم توپ بازی و آب بازی و... هرچند دقیقه یک بار سرک می کشیدم تا ببینمت و مراقبت بودم. ولی کم کم سرم کامل به انباری گرم شد و از شما غافل شدم. چند دقیقه بعد که یادت افتادم از داخل انباری صدات کردم، اما شما جوابمو ندادی! گوشمو تیز کردم دیدم اصلاً صدایی از حیاط نمیاد!!! سریع از انباری دویدم بیرون و صدات کردم اما شما تو حیاط و پارکینگ نبودی! خیلی ترسیدم! با این که شما نمی تونی خودت در کوچه رو باز کنی اما باز نگاهی به کوچه و اطراف انداختم تا مطمئن شم بیرون نرفتی! اومدم داخل و از پایین راه پله صدات کردم اما از راه پله هم صدایی نمی اومد! دیگه داشتم از نگرانی سکته می کردم!!! با وحشت از پله ها دویدم بالا. طبقه ی اول... نبودی! طبقه ی دوم... نبودی! وای خدای من! طبقه ی سوم...

رسیدم طبقه ی سوم دیدم شما وروجک خانوم بلا، نشستی پشت در همسایه و داری به صدای نی نی شون که تقریباً همسن شماست، گوش می دی و ذوق می کنی!!! تا منو دیدی شروع کردی به دست و پا زدن و ذوقت بیشتر شد! اما تا بغلت کردم جیغ کشیدی که بذارمت زمین و پایین نبرم!

من که انگار آب رو آتیش ریخته باشن، ناباورانه نگات می کردم و نمی دونستم باید گریه کنم یا بخندم! هم خیلی نگران شده بودم، هم با دیدن اون صحنه خنده م گرفته بود و هم از این که اینقده بلا شدی و با سرعت نسبتاً خوبی این همه پله رو تنهایی اومدی بالا و این که می دونستی داری کجا می ری، کمی ذوق کرده بودم!

خلاصه امروزم برای ما شد یه خاطره و یه عبرت که دیگه حتی چشم ازت برندارم چون خیلی ورورجک و بلا شدی!

 

زهرا بلاچه

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به موهبت می باشد