زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها)
زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) زهرا: شش ماه و چهار روز.
دیشب ساعت ده شب من و شما و بابا رفتیم خونه مادرجونینا.
عمورضاینا هم اون جا بودن. به محض رسیدنمون، مادرجون گفت که بریم قم برای زیارت! ما تعجب کردیم و گفتیم الان؟ اما دیدیم همه آماده ی رفتن هستن و فقط ما بی خبر بودیم!!!
ما هم با کمال میل موافقت خودمون رو برای رفتن به قم اعلام کردیم و همه با هم شبونه راهی شدیم!
حدود ساعت دو شب رسیدیم حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها)! یکی دو ساعت اون جا موندیم و زیارت کردیم.
شما بغل من بودی و با هم رفتیم نزدیک ضریح حضرت معصومه(س). اون جا انگاری خیلی کِیفت کوک بود و وقتی من داشتم زیارت می کردم شما همین طوری الکی می خندیدی! البته اون جا بچه زیاد بود و تو هم عاشق بچه هایی و با دیدن اونا سر ذوق اومده بودی! اما با خنده های بلندت توجه همه رو به خودت جلب کردی و زائرای حضرت معصومه (س) همه بهت نگاه کردن! الهی قربونت بشم عزیز دلم! بعدش اومدیم جلوی آستانه ی در رواق واسادیم تا من زیارت نامه بخونم. با یه دست شما رو رو به حرم نگه داشته بودم و با دست دیگه م کتاب زیارت نامه رو. توی مدتی که من داشتم زیارت نامه می خوندم شما همش دستتو مثل حالت بای بای تکون می دادی. اما نمی دونم برای کی؟! اولین باری بود که این کار جالبو می کردی و من احساس کردم شاید برای حضرت معصومه(س) داری دست تکون می دی. بالاخره شما پاک و معصومی و ممکنه که...
زیارت قبول دختر نازم! فدات بشم فرشته کوچولو! برای مامانی هم دعا کن...
برای نماز صبح همگی رفتیم مسجد مقدس جمکران و اون جا نماز صبح رو خوندیم. بعد از یک ساعت هم دوباره راهی شهریار شدیم و برگشتیم.
إن شاءالله همیشه زیارت بری دخملکم!
قبول باشه...
زهرا، حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)
