جشن تولد کوچولو
زهرا: سه ساله
سلام سه ساله عزیزم
امسال هم به خاطر امتحانام مجبور شدم جشن تولدت رو بذارم برای چند روز بعد که امتحاناتم تموم شده باشه... شما گل دخملی رفتی خونه مامان جونینا تا من حسابی تو خونه درس بخونم
اما با این حال دلم نیومد که تولدت رو تبریک نگم... برای همین روز چهارم بهمن، عروسک پونی رو که چند هفته پیش با بابایی برای تولدت خریده بودیم، کادو کردم و با چندتا بادکنک بادکرده اومدم خونه مامان جون. تو مث همیشه داشتی اونجا بازی میکردی و خوشحال بودی
باباجون مهربون هم آبهویجبستنی درست کرد و وقتی شما توی اتاق بودی، گذاشت روی میز وسط، منم کادو و بادکنکا رو گذاشتم و همه روی مبل نشستن یعنی مامانجون و باباجون و خاله مهدیه.
منم اومدم شما رو صدا کردم و اومدی بیرون. همگی دست زدیم و جشن تولد کوچولوتو تبریک گفتیم. خیلی خوشحال شدی و با پاهای کوچولوت دویدی بغل مامان جون
بعد جعبه کادوتو برداشتی و آروم درشو باز کردی
با دیدن پونی مث فرشتهها بال درآوردی
همون حالت همیشگی که وقتی غافلگیر میشی و من عاشقشم
ابروهاتو بالا بردی و دهن نازتو به نشونه ذوق و خوشحالی باز کردی و به آرومی پونی بالدارت رو درآوردی و بعد از همهمون تشکر کردی
الهی فدای ذوق و ادب و دلبریت بشم من
زهرای مامان خیییییییلی دوستت دارم عشششقم
تولدت مبارک
البته بگما! این نشد جشن! جشن تولد اصلیت تو راهه
خودتو آماده کن نازگلم که بعد امتحانا یه جشن بزرگ داریم... هوررررا
سلام سه ساله عزیزم
امسال هم به خاطر امتحانام مجبور شدم جشن تولدت رو بذارم برای چند روز بعد که امتحاناتم تموم شده باشه... شما گل دخملی رفتی خونه مامان جونینا تا من حسابی تو خونه درس بخونم
اما با این حال دلم نیومد که تولدت رو تبریک نگم... برای همین روز چهارم بهمن، عروسک پونی رو که چند هفته پیش با بابایی برای تولدت خریده بودیم، کادو کردم و با چندتا بادکنک بادکرده اومدم خونه مامان جون. تو مث همیشه داشتی اونجا بازی میکردی و خوشحال بودی
باباجون مهربون هم آبهویجبستنی درست کرد و وقتی شما توی اتاق بودی، گذاشت روی میز وسط، منم کادو و بادکنکا رو گذاشتم و همه روی مبل نشستن یعنی مامانجون و باباجون و خاله مهدیه.
منم اومدم شما رو صدا کردم و اومدی بیرون. همگی دست زدیم و جشن تولد کوچولوتو تبریک گفتیم. خیلی خوشحال شدی و با پاهای کوچولوت دویدی بغل مامان جون
بعد جعبه کادوتو برداشتی و آروم درشو باز کردی
با دیدن پونی مث فرشتهها بال درآوردی
همون حالت همیشگی که وقتی غافلگیر میشی و من عاشقشم
ابروهاتو بالا بردی و دهن نازتو به نشونه ذوق و خوشحالی باز کردی و به آرومی پونی بالدارت رو درآوردی و بعد از همهمون تشکر کردی
الهی فدای ذوق و ادب و دلبریت بشم من
زهرای مامان خیییییییلی دوستت دارم عشششقم
تولدت مبارک
البته بگما! این نشد جشن! جشن تولد اصلیت تو راهه
خودتو آماده کن نازگلم که بعد امتحانا یه جشن بزرگ داریم... هوررررا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی