زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
نورانورا، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

موهبت

مامانی شدن

1393/4/13 22:28
نویسنده : قلب تپنده
203 بازدید
اشتراک گذاری

زهرا: پنج ماه و 9 روز.

امروز برای اولین بار فهمیدم که شما حسابی «مامانی» شدی!

یعنی چی؟ گوش کن تا تعریف کنم!

امروز عصر مامان جون که اومده بود خونه ی ما، به من گفت که همراه تو برای شام بریم خونه شون. آخه بابا امشب نیست و ما مثل خیلی از شبای دیگه تنهاییم. من گفتم یه کم کار دارم. شما برید ما هم میایم. مامان جون برای این که من زودتر کارامو بکنم، شمارو با خودش برد. کارای من حدود دوساعت طول کشید. بعدش حاضر شدم و اومدم خونه مامان جونینا. شما که بعد از دو ساعت دوری منو دیده بودی، به محض دیدن من با حالت اشتیاق یه هِن قشنگ مثل آه گفتی و شروع کردی به گریه کردن از سر شوق! منو می گی بیشتر از تو ذوق کردم و دلم خیلی سوخت که دو سااااااااااااااااااااعت تو رو از خودم دور کردم! اما با این حال بازم باور نکردم که این همه ذوق و شوق تو به خاطر من بود!

غروب که باباجون از بیرون اومد و تو رو دید، خیلی خوشحال شد و بغلت کرد تا یه کم بازی ت بده. اما تو آروم نمی گرفتی و انگار چیزی می خواستی. من اومدم پیش باباجون. تو به محض دیدن من شروع کردی به گریه و به سمت من متمایل شدی تا بغلت کنم. انگار نه انگار که همیشه به خاطر باباجون، بی خیال من می شدی و چون دوسش داشتی هر کاری که می کرد سریع یاد می گرفتی! باباجون هم مثل من تعجب کرده بود!

هیچی دیگه! داستان این طوری شد که ما فهمیدیم شما مامانی شدی و ای داد بی داد...!

بازم فدات بشم جیگر مامانبوس

مامانی شدنتو قربون!!!محبت

 

زهرا لالا

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به موهبت می باشد